دست از طلب ندارم تا کام من برآیدیا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیدبگشای تربتم را بعد از وفات و بنگرکز آتش درونم دود از کفن برآیدبنمای رخ که خلقی واله شوند و حیرانبگشای لب که فریاد از مرد و زن برآیدجان بر لبست و حسرت در دل که از لبانشنگرفته هیچ کامی جان از بدن برآیداز حسرت دهانش آمد به تنگ جانمخود کام تنگدستان کی زان دهن برآیدخواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است که در قرن هجدهم میلادی اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه گردیده است.در این برنامه غزلیات این شاعر گرانقدر را برای شما اماده کرده ایم.